جدول جو
جدول جو

معنی شانه ریز - جستجوی لغت در جدول جو

شانه ریز(یَ کَ دَ / دِ)
شانه کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شانه بین
تصویر شانه بین
فال گیر که از روی استخوان شانۀ گوسفند فال می گیرد، فال بین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبانه روز
تصویر شبانه روز
تمام ۲۴ ساعت، شب وروز
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ هََ)
سه شاخه ای که غله را بدان باد دهند. (از اشتنگاس)
لغت نامه دهخدا
(اَدْ یَ/ یِ شِ)
پراکنده کننده آتش. پراکننده اخگر. که به هر طرف پاره های آتش بیفکند: برچید او را از میان امتی که شراره ریز است آتشش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308)
لغت نامه دهخدا
(یَ بَ تَ / تِ)
فال گیر و این فال مخصوص بشانۀ استخوان بز باشد و این عمل را شانه بینی گویند. (بهار عجم). کت بین یعنی فال بین است که روی کت گوسفندی که در وقت مخصوص کشته شده باشد نگاه کند و حالات آینده را بگوید. (فرهنگ نظام). کنایه از فالگیر و این فال مخصوص بشانۀ بز میباشد و مؤلف را مسموع است که در ولایت (ایران) برشانۀ بز نقشی نویسند و بحساب پی بمقصود برند. (از غیاث اللغات) (ازآنندراج). فالگیر که از روی خطوط شانۀ گوسفند (پاروی گوسفند) طالع گوید. (یادداشت مؤلف) :
اینها سلیم کاکنون من میکشم از آن زلف
عمری به پیش ازهم (؟) میگفت شانه بینی.
سلیم (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(یَ زَ دَ / دِ)
پیچنده و گردانندۀ شانه و کتف، کنایه از سرکش و روگرداننده. (بهار عجم) (ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ زَ)
که شانه از زر دارد، اصطلاحاً پارچه و یا جامه ای که دوش آن زردوزی شده باشد.
- عبای شانه زری، عبایی که جانب دوش آن زرکش است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ)
سازندۀ شانه. کسی که شانه و مشط میسازد. (ناظم الاطباء). شانه تراش
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ خوا/خا)
گیرندۀ شانه، بمعنی شانه پیچ باشد. (بهار عجم) :
زلفی که سر ز صحبت خورشید میکشد
از پنجۀ رقیب چرا شانه گیر نیست.
میریحیی شیرازی (از بهار عجم).
ز سودای دلم او را زیان نیست
ندانم از چه زلفش شانه گیراست.
سلیم (از بهار عجم).
زلف شام غمم از بس بود آشفته سلیم
شانه گیرست ز آمیزش اوکاکل صبح.
سلیم (از بهار عجم).
رجوع به شانه پیچ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
رشته یا طوقی به جواهر یا سکه های زر که زنان آویزند و تا سینه ممتد باشد. گردن بندی فراخ که بر روی سینه افتد و بر آن جواهرو زینتهای دیگر آویخته است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ، رَ تَ / تِ)
که دانه ریزد. که چینه فروپاشد. که دانه افشاند. که دانه پراکند. که دانه پخش کند. که هر یک از حبه ها که دارد فروافکند چنانکه نخل ثمر خود را:
چو گاوی در خراس افکند پویان
همه ره دانه ریز و دانه جویان.
نظامی.
رطب پیش دهانش دانه ریزست
شکر بگذار کو خود خانه خیزست.
نظامی.
، دارای دانه های ریزه و خرد. که دانه های خرد دارد. خرددانه. مقابل دانه درشت. مقابل درشت دانه
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
پاچه ریز شدن یا پاچه ریز کردن، سخت مانده شدن و مانده کردن از بسیاری پیمودن راه
لغت نامه دهخدا
(بَ وَ دَ / دِ)
خیزنده از خانه یعنی چیزی که بی قصد از خانه بهم رسد. (آنندراج). آنچه از خانه بدست آید بدون آنکه آدمی را در بدست آوردن آن قصد بوده است، از خانه بی زحمت آدمی بدست آید:
گهی با چنان گوهر خانه خیز
چو بوطالبی را کنی سنگ ریز.
نظامی (از آنندراج).
بپاسخ دگر باره شد شاه تیز
که خواب از خیالی بود خانه خیز.
نظامی.
چون شوق تو هست خانه خیزم
خوش خسبم و شادمانه خیزم.
نظامی.
اگر خانه خیزی قرارت کجاست
ور از زر درآیی دیارت کجاست.
نظامی.
، کوچانیده. از منزل برکنده: کوچاندن با اهل و اسباب و فرود آوردن شمس الدین محمد شاه را با رعایا و خانه خیز بردن ایشان را بقهستان در سال ششصد و هشتادهشت. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
خاگینه را گویند و به عربی عجّه خوانند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغات) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 365) (از فرهنگ جهانگیری) :
جوز گوز و لوز بادام است و عجه خایه ریز.
(از نصاب الصبیان)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
برگ مرکب شانه ای، نام برگچه هایی است که در دو طرف دم برگ اصلی و در امتداد و موازات آن قرارگیرند. چون: برگ گل سرخ و اقاقیا و گردو و غیره و بطور کلی نباتات تیره نخود و قسمتی از نباتات تیره گل سرخ دارای برگهای مرکب شانه ای میباشند. تعداد برگچه های آنها در گونه های مختلف متفاوت میباشد و در بعضی از گونه ها به یک و یا یک زوج تقلیل می یابد و برگهای مرکب شانه ای نیز ممکن است به برگهای مرکب جزء تقسیم گردند مانند انواع اکاسیا و جغجغه و شب خسب و غیره. این قبیل برگها را دوشانه ای مینامند. (از گیاه شناسی ثابتی ص 252)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبانه روز
تصویر شبانه روز
تمام 42 ساعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه بین
تصویر شانه بین
فالبین، فالگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبانه روز
تصویر شبانه روز
شب و روز، بیست و چهار ساعت، یک شب و یک روز، همیشه، علی الاتصال
فرهنگ فارسی معین
یاره، گردن بند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از ابزار بافندگی سنتی قدیم
فرهنگ گویش مازندرانی